ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

ترنم بهارم

بازم برف و تعطيلي و آدم برفي

      اين هفته هم روزهاي شهرمون برفي بود ، و البته خيلي خيلي سرد.  ترنم از روز سه شنبه تعطيل بود. دو روزي از اين تعطيلات خونه مامان جون و در كنار رها و دايي‌ها حسابي بهش خوش گذشت. اين عكسها هم نتيجه اين چند رو تعطيلي و برف‌بازي ترنم و آدم برفي درست كردن تو حياط خونه مامان جون....             ترنم نوشت : بعد از چند روزي كه از ديدن محمد جواد گذشته يه روز ترنم بهم گفت :  مامان تو  منو مي‌بري ني‌ني‌هاي مردم رو ببينم اونوقت نمي‌گي من دلم آب مي‌شه؟؟؟؟ منم تو اون حالت كلا داشتم سوت مي‌زدم. ...
25 بهمن 1392

منطق ترنمي

      ششم بهمن ، خدا به دختر خاله‌ام يه پسر ناز و كوچولو داده به اسم محمد جواد.  يه پسر دوست داشتني ، اما فاطمه ( خواهر محمد جواد ) كه يكسالي از ترنم كوچيكتره الان كه براش رقيب پيدا شده تو خونه ،‌ حسابي شاكيه و تو خونه راه مي‌ره و مي‌گه من كه ني ني پسر نمي‌خواستم ، مامان ببر پسش بده . گاهي هم مي‌گه چقدر اين بچه زشته  ، خدا كنه كه بميره.  اون روزي كه براي ديدن محمدجواد رفته بوديم ، ترنم كه شاهد اين واكنشهاي فاطمه بود يواشكي به من گفت  : " مي‌خوام به فاطمه بگم داداشت گناه داره ، چرا اين حرفها رو بهش مي‌زني.  اگه داداشت بزرگتر از تو بود و تو ك...
13 بهمن 1392

جشنواره غذاي سالم

      روز دوشنبه گذشته اعلام كرده بودن كه جشنواره غذاي سالم برگزار مي‌شه.   منم كلي فكر كردم و كلي اين طرف و اونطرف كردم تا ببينم چه غذاهايي سالمه تا براي ترنم بزارم. معلمشون عنوان كرده بود كه بايد فقط به اندازه خود بچه‌ها غذا براشون بزاريم و ما هم بعد از كلي فسفر سوزوندن توي يه جا غذايي براي ترنم عدس پلو ، قورمه سبزي ، نون پنير گردو و ميگو گذاشتيم و با يك شيشه كوچولو دوغ داديم برد.  و تو فكر و خيال خودمون كلي زحمت كشيده بوديم. اما ترنم كه از مدرسه اومد كلي خط بطلان كشيد به اين فكر و خيالهاي كذايي ما .  كلي غر زد كه دوستام ماماناشون براشون غذاها رو آوردن.  يكي از دوستام سالاد الويه ب...
7 بهمن 1392

روزهاي برفي ما.......

      پروردگارا : آرامش را همچون دانه های برف آرام  و  بی صدا بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار .   امسال خدا در رحمت و بركتش رو به روي ما باز كرده و تموم اين روزهامون برفي شده. برفي كه با ديدنش تموم وجودم پر مي‌شه از لذت روزهاي سرد زمستوني.  ترنم هم هر وقت برف مياد از خوشحالي بالا و پايين مي‌پره و براي خودش برنامه‌ريزي مي‌كنه كه فردا كه تعطيله چكار كنم.  بچه‌ها اينجا از روز سه شنبه تا ديروز تعطيل بودن و حسابي خوش به حالشون شده بود. صبح‌ها كه من سر كارم و  ترنم پيش بابايي خونه مي‌موند. امان از وقتي كه بابايي مي&zwn...
24 دی 1392

روزهاي سرد ديماه

      سلام دوستاي گل و نازنين. اين روزها كه تو شهر ما خيلي خيلي هوا سرد شده .   شهر شما چطور؟   چند وقتيه كه آپارتمان طبقه پايين ما خونه رو تخليه كرده .  و از اونجايي كه تا عيد قصد نداره اونجا رو كرايه بده فكر كنم تا آخر اين زمستون ما ديگه منجمد بشيم.  آخه به خاطر خالي بودن طبقه پايين از كف خونه ما سرما مياد و هر چي بخاريها رو زياد مي‌كنيم تاثيري نداره و بازم سرماي كف خونه كم نمي‌شه .   بابايي كه چند روزي بود كه فكر گذاشتن كرسي افتاده بود. بالاخره ديشب مجبور شديم تو سالن كرسي بزاريم. ترنم خيلي خوشحال بود.   صندلي مخصوصش رو گذاشته بود كنار كرسي و كلي براي خودش صفا مي...
18 دی 1392

جشن يلدا در مدرسه

    هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها  یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران!    يلداي امسالمون هم مثل سالهاي قبل قراره خونه مامان جون باشيم.   از طرف مدرسه يه جشن به مناسبت يلدا گرفتن و همه پدر و مادرها رو دعوت كردن. صبح امروز ، ساعت 8 مرخصي گرفتم تا به مدرسه ترنم برم ،‌براي شركت در جشن يلدا. همونطور كه گفتم از هفته‌هاي قبل با هماهنگي‌هايي كه انجام شد ، قرار شد براي خانم نجبائي ( معلم ترنم ) كادو بگيريم و با تزئينات ويژه شب يلدا ، براي معلم و بچه‌ها جشن بگيريم. ...
30 آذر 1392

ترنم و برف ......

سلام به همه دوستان وبلاگي گلم.  بالاخره آرزوي ما هم به حقيقت پيوست و برف روي زمين موند. از شب پنجشنبه برف ميومد. صبح كه مي‌رفتم سر كار آرزو كردم كاش هنوزم برف بياد  و روي زمين سفيد بشه تا ترنم بتونه بره برف بازي.  ظهر ديگه طاقت نيوردم ، يك ساعت مرخصي گرفتم و زودتر رفتم خونه . ترنم كه از خوشحالي نمي‌دونست چكار كنه.  تو راه كه بودم همش بهم زنگ مي‌زد  و آمار مي‌گرفت كه " مامان الان كجايي؟ عقربه‌هاي ساعت روي چند بره تو مي‌رسي؟ تو يخچال هويج داريم؟ پرتقال چطور؟؟؟؟ " فكر مي‌كنيد اين همه تماس گرفتن‌هاي ترنم به خاطر من بود؟ آيا دلش براي من تنگ شده بود؟ آيا دلش م...
25 آذر 1392

معلم كوچولوي ناز من.....

 ديروز دختر نازنين من  معلم شد و به بچه‌ها درس داد . توي كلاسشون هر كدوم از بچه‌ها بايد براي يكي از حروف تاج درست كنن و همون حرف رو مثل يك معلم به بچه‌ها درس بدن.  براي ترنم حرف (ي) افتاد و معلم كوچولوي ناز من ديروز درس ( ي ) رو تدريس كرد. موفق باشي معلم كوچولوي من .            بچه‌ام هنوز تو جو تم تولدشه ( دختر توت فرنگي ) ، مدام مي‌گقت آخه تم من كه كيتي نبود كه برام تاج ( ي ) با تم كيتي درست كردي!!!!      دختر نازنين من تا الان 4 تا ستاره گرفته و از كارتهاي امتياز مدرسه تا الان 100 امتياز كسب كرده.   توي 5...
21 آذر 1392

پائيزانه

       روزهاي پائيزي ما هم مي‌گذره ، مثل همه  .  گاهي هوا سرد و گاهي گرمه.گاهي بارون مياد و گاهي آفتابيه. من كه عاشق اين روزهام  و دلم مي‌خواد بزنم بيرون ولي با وجود اين آلودگي ترجيح مي‌دم بيشتر خونه بمونم. گاهي با خودم مي‌گم كاش مي‌شد از اين شهر رفت  و از آلودگيهاي اون خلاص شد اما نمي‌شه .   ترنم هم مشغول درس و مشقه . تا الان حروف " آ ب د م س  " رو ياد گرفته و هر كلمه اي كه با اينها ميشه نوشت رو تمرين مي‌كنه.     روز شنبه ترنم كه از مدرسه برگشت خونه باهام تماس گرفت  كه مامان يسنا منو توي راهرو ديده و گفت...
30 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد