ترنم و برف ......
سلام به همه دوستان وبلاگي گلم. بالاخره آرزوي ما هم به حقيقت پيوست و برف روي زمين موند.
از شب پنجشنبه برف ميومد. صبح كه ميرفتم سر كار آرزو كردم كاش هنوزم برف بياد و روي زمين سفيد بشه تا ترنم بتونه بره برف بازي.
ظهر ديگه طاقت نيوردم ، يك ساعت مرخصي گرفتم و زودتر رفتم خونه . ترنم كه از خوشحالي نميدونست چكار كنه. تو راه كه بودم همش بهم زنگ ميزد و آمار ميگرفت كه " مامان الان كجايي؟ عقربههاي ساعت روي چند بره تو ميرسي؟ تو يخچال هويج داريم؟ پرتقال چطور؟؟؟؟ " فكر ميكنيد اين همه تماس گرفتنهاي ترنم به خاطر من بود؟ آيا دلش براي من تنگ شده بود؟ آيا دلش ميخواست منو زودتر ببينه؟ نهههههههههههههههههه فقط و فقط به خاطر برف بازي بود و بس.
خلاصه بعد از رسيدن به خونه و كلي لباس پوشيدن براي ترنم و برداشتن لوازم و تجهيزات ( دو عدد سكه ، پوست پرتقال ، هويج و تغذيه ) ( حالا خوبه جاي خيلي دوري نميخواستيم بريم و اين همه وسايل برديم.) به پشت آپارتمان رفتيم ، هم اينكه اونجا خلوت بود و هم اينكه به خاطر رفت و آمد خيلي كم ، برفها تميز بودن.
شروع كرديم به آدم برفي درست كردن و البته بيشتر برف بازي و پرتاپ گلولههاي برفي. ترنم كه ديگه خيلي جو گير شده بود و چند باري روي برفها خوابيد و چند باري هم كه حواسم نبود جيبهاي منو پر از برف ميكرد و غش غش خودش ميخنديد. با اينكه به خاطر سرما مدت زمان زيادي بيرون نمونديم ولي خييييليييي لذت برديم و كلي بازي كرديم.
حالا كار به اينجا ختم نشد موقع برگشتن به خونه بنا به سفارش ترنم خانم كلي برف با خودمون برديم توي خونه و ريختيم توي يه ظرف تا ترنم توي خونه هم بتونه برف بازي كنه. و با توجه به دستورالعملي كه يكي از دوستانش بهش داده بود ، كمي انار توي برفها ريخت تا برفها قرمز و خوشرنگ بشن. و چند ساعتي هم با اونها سرگرم بود.
خدايااااااااااااااا شكرت بابت اين نعمت خوبي كه به ما دادي. عاششششششششششششق اين روزهام . آخه خودمم متولد زمستونم و دارم با تمام وجود لذت اين روزها رو ميبلعم.