ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ترنم بهارم

جشن تولد 7 سالگي

        تولد 7 سالگيت مبارك گلم.   مراسم جشن تولد هفت سالگي دختر نازنينم امسال توي خونه و با حضور خانواده مامان جون‌ ، دايي ميلاد و خانم دايي ، خاله ندا و حضور افتخاري سارينا برگزار شد.       بابايي دور از چشم مامان و بقيه رفته بود و يه كادو براي ترنم خريده بود ، هر چي ازش مي‌پرسيديم چي خريدي ؟ جواب سربالا مي‌داد  تا اينكه موقع باز كردن كادوها بالاخره كادوي بابايي معلوم شد. و امااااااااااااااااااااااااا اگه گفتيد كادو چي بود؟؟؟؟؟ يه راهنمايي ........ تو عكس زير معلومه.     بلههههههههههه بابايي يه جفت گوش...
31 شهريور 1393

تولدت مبارك گل 7 ساله‌ي من

    زيباترين هديه آسماني تولدت مبارك.     قشنگ ترین صدای زندگی ما تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا تولد توست براي ما   نبض زندگيمون با صداي نفسهاي تو مي‌زنه  فرشته‌ي ناز و دوست داشتني خونه‌ي ما تولد 7 سالگيت مبارك   مامان ياسمن و پارساي عزيز ممنون از پست زيبايي كه براي تولد ترنم و ساغي توي وبلاگتون گذاشتين.     عكس گل دخترم در ليست متولدين امروز ني‌ني وبلاگ.       متن پيامك تبريك نگار ( دخترعموي ترنم ) : " سلام ترنم. خوبي ؟ تولدت مبارك . خ...
30 شهريور 1393

اردوي يك روزه

    روز چهارشنبه 12 شهريور از طرف اداره به مناسبت روز دختر ( البته با يك هفته تاخير ) مادرها و دخترها رو به يك اردوي يك روزه بردن. اول خمين و بازديد از بيت رهبري و بعد هم محلات و سفره‌خانه سنتي و بازديد از گلخونه‌هاي معروفش. ترنم كه از چند روز قبل لحظه شماري مي‌كرد براي اين اردو و خوشحال بود از اينكه سارينا هم توي اين اردو همراهشه و مي‌تونن حسابي با هم بازي كنن. فرشته كوچولوي خونه ما روزت مبارك . درسته كه با تاخير نوشتم ولي بهم حق بدين ، چون همون روز ، جشن عقد داداش ميثم ( پسر عمه ترنم ) بود و ما از چند روز قبلش و بعدش مهمون داشتيم . و فرصت نشد كه رسما توي وبلاگت بهت تبريك بگم. ...
15 شهريور 1393

بالاخره ترنم بي‌دندون شد

    آقا چند وقتي بود كه دو تا دندون جلويي ترنم لق شده بود و كلي اين دختر ما ذوق داشت كه بالاخره دندون منم ميفته. حالا فقط دندونش به مويي وصل بود اما اجازه نمي‌داد كه با يه تكون اون دندون رو دربياريم. تا اينكه پنجشنبه شب يعني 23 مرداد كه با بابايي رفته بود خونه مادر جون وقتي برگشت ديدم دندونش افتاده. بهش مي‌گم بالاخره دندونت افتاد حالا ببينمش اون مرواريد سفيدت رو. برگشته مي‌گه داشتم بستني مي‌خوردم دندونم رو هم خوردم الان تو دلمه. خلاصه از اون شب من همش اين شكلي‌ام. به نظر شما دفعش مي‌كنه اون دندون رو ،‌ يعني الان دندون توي معده اين بچه‌اس هنوز؟؟؟ ...
26 مرداد 1393

ترنم و رادين و شهربازي

    20 مرداد ، روز دوشنبه با رادين و رضوان قرار گذاشتيم و بچه‌ها رو به شهربازي برديم. كلي براي خودشون بازي كردن و سوار وسايل مختلف شدن.   موتور سواري كه عشق رادين بود و نمي‌دونم چند بار سوار شد . ( رانندگي تو خون اين بچه است به خدا. )       آخرش هم  ترنم رفت براي طراحي روي صورتش. كلي خوشگل شد جيگر مامان.   پي نوشت : به ما كه خيلي خوش گذشت رضوان جون. ممنون. ...
26 مرداد 1393

16 مرداد - عقد دايي ميلاد

    و اماااااااااااااااااا بعد از اين تولدها نوبت رسيد به روز عقد دايي ميلاد. ما كه كلا از چهارشنبه خونه مامان جون بوديم و در حال تداركات عقد.    براي سفره عقد رول نون و پنير و سبزيجات درست كرديم. البته عقد در محضر انجام شد. ظهر هم مامان جون مهموني داد . بعد از ظهر هم همراه ترنم به آرايشگاه و بعد از اون هم به آتليه رفتيم. عكسهاي آتليه فعلا آماده نشده. و به محض آماده شدن حتما مي‌زارمشون. از ژست‌هايي كه مي‌گرفت فكر كنم خوب شده باشن. و اما بخش بسيييييييييييييييار خوب ماجرا شب و مهموني اصلي و ما و ........ ترنم هم برخلاف قبل خجالت رو گذاشته بود كنار و بر...
26 مرداد 1393

9 مرداد - تولد 2 سالگي رها

      رهاي خاله 2 ساله شد . شيطون بلا توي تولد 2 سالگيش هم يه لحظه آروم و قرار نداشت و نشد كه چند تا عكس ازش بگيرم. وليييييييييييييييي از ميز شام و كيك تولدش عكس انداختم تا جبران كرده باشم. عكس كيك رها كه يه دلقك به صورت نشسته بود.     و اماااااااااااا بعد از حمله بچه‌ها به كيك  بيچاره ديگه صورتش داغون شد. به محض اينكه كيك روي ميز رفت بچه‌ها حمله كردن بهش. اينقدر جاي انگشت اين وروجكا روي صورتش بود كه شبيه آدماي تصافي شده بود. مشكات ( دختر عمه رها ) آخرش كه ديگه داشت از بچه‌ها عقب ميفتاد شروع كرد به ليس زدن صورت كيك. خلاصه بلايي سر كيك آوردن كه بز...
25 مرداد 1393

20 تير - تولد بابايي

  عزیزم ، نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان و صدایت آرام تر از نسیم بهار  . . . تولد آسمانیت مبارک   امسال روز تولد بابايي خونه عمه معصوم دعوت داشتيم. بنابراين تصميم گرفتيم كه تولد رو خونه عمه برگزار كنيم. بنا به پيشنهاد ترنم براي بابايي كيك خريديم ولي دور از چشم بابا تا سورپرايز بشه. شمع و فشفشه هم كه ديگه از ملزومات تولد بود. مثل هميشه ترنم فقط ذوق شمع و كيك رو داشت اما دريغ از يك ذره كيك كه به دهنش بزاره.         پي نوشت : اگر توي عكسها دقت كنيد ترنم لاك سبز زده. آخه رنگ مورد علاقه بابايي سبزه. و...
25 مرداد 1393

اولين مهمان تابستاني ترنم

    از روز يكشنبه گذشته ، دختر عمه ترنم ( مرضيه )مهمون بود.  روزهاي ديگه وقتي ترنم از خواب بيدار مي‌شد تا زماني كه مي‌خواستم به خونه برم صد بار زنگ مي‌زد كه مامان من چكار كنم ، حوصله‌ام سر رفته؟ امااااا از روزي كه براش مهمون اومده بود ، زنگ كه نمي‌زد هيچ ، وقتي هم كه من زنگ مي‌زدم كه چكار مي‌كنيد ؟ مي‌گفت مامان من زياد وقت ندارم بايد به بازي‌ام برسم زودتر بگو.  از خاله بازي و معلم بازي گرفته تا نقاشي و اسم فاميل  و............... . خلاصه اين چند روز حسابي بهش خوش گذشت ، طوري كه جمعه كه مرضيه مي‌خواست بره كلي غصه خورد و همش مي‌گفت حالا من از فرد...
3 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد