سيزده به در 92
يازدهم فروردين كه عمه فرحين و خانوادهاش خونمون بودن و دوازدهم رفتن خونه مادر جون. ما هم بعد از تميز كردن خونه و آماده كردن وسايل براي نهار به خونه مامان جون رفتيم و از اونجايي كه نيمه اول ايام عيد رو خونه نبوديم و تقريبا جايي عيد ديدني نرفته بوديم سعي كرديم اون روز رو جبران كنيم و از عصر شروع كرديم به رفتن . در عرض چند ساعت 7 جا عيدي رفتيم . خونه خالهها و عموها. ترنم هم مدام غر ميزد كه مگه تموم نشد بسه ديگه .
ولي همينكه عيديش رو مي گرفت خوشحال ميشد و روحيه مضاعف ميگرفت براي رفتن به يه عيدديدني ديگه.
شب هم خونه عمو محمد دعوت بوديم. و اونجا ترنم ، سارينا و مهزيار كلي آتيش سوزوندن. آخر شب هم از اونجايي كه وسايلمون رو آماده كرده بوديم به سمت خونه مادر جون رفتيم كه براي فردا كه سيزده به در بود اونجا باشيم.
صبح سيزده به در همراه عمه ليلا ، عمه فرحين ، مادر جون و عمو اميد به سراب اسكان رفتيم.
اين منطقه نزديك خنداب هستش كه جاي سرسبز و با صفاييه. ما هم كه فرصت طلب و منظره نديده ، كلي اونجا عكس انداختيم و با هزار خواهش و تمنا از دخملي ميخواستيم تا افتخار بدن و عكس بندازن.
چند ساعتي اونجا بوديم و از اونجايي كه نهار مهمون عمه پروين بوديم همگي به سمت مرغداري عمو رحيم حركت كرديم.
با رفتن به مرغداري اكيپ ترنم ، نگار و مرضيه كامل شد و كلي براي خودشون بازي كردن.
غروب که به خون مادر جون برگشتیم ، بچهها توی حیاط یه قورباغه پیدا کردن که مادر جون قورباغه رو گرفت و گذاشت توی شیشه. اولش که ترنم کلی ازش ترسید ولی وقتی دید که قوباغه بیچاره از توی شیشه کاری بهش نداره با شجاعت تمام قبول کرد که با اون یه عکس بندازه. البته بعدش قورباغه رو آزادش کردیم تا به خونهاش بره.