خانه تكاني و اين روزهاي خانه ما
سلام عزيز دلم . دختر خوشگلم. قربونت بره ماماني .
اين چند وقت كه ماماني شروع به خونه تكوني عيد كرده دخملي هم حسابي كمك كار مامانه .
از اون طرف هم ، از 15 بهمن ساعتهاي كاري تغيير كرده (آخه اراك شده كلان شهر) و بعداز ظهرها ماماني تا ساعت 5/3 سر كاره و وقتي ميرسه خونه نه ديگه تواني داره و نه وقتي كه بخواد بيشتر بنويسه.البته اينم بگم كه ديگه پنجشنبهها تعطيل شديم.
خلاصه نزديكي عيد هم مزيد بر علت شده و حسابي سرمون شلوغه.
ترنم هم اين چند روز ، چند ساعتي يكبار يه شاخه گل (گلي كه پارسال اداره بابت روز زن بهمون داده بودن) مياره و ميده بهم كه يعني خسته نباشي.
چند روز پيش دختري كفشي رو كه آخراي تابستون برايش گرفته بودم و چند بار بيشتر نپوشيده بودش و گذاشته بودمش براي عيدش (آخه ست لباساشه) ، پوشيد و ديديم اي دل غافل براش كوچيك شده. حالا بايد وقتي بزاريم و دختر شاه پريون رو راضي كنيم تا بريم بازار و برايش كفش بخريم.
جمعه گذشته با بابايي و ترنم نشسته بوديم پاي تلويزيون و برنامه آ.ك.ا.د.م.ي رو نگاه ميكرديم.
من بينوا از دهنم در اومد كه اي كاش روشنا حذف بشه . آقا چشمتون روز بد نبينه همينكه مجري بين روشنا و اميرحسين ، گفت كه روشنا حذف شده ، دختري ما زد زير گريه كه چرا تو گفتي روشنا حذف بشه ، بايد گوشواره به گوش( امير حسين بينوا ) حذف ميشد.
حالا هر چي ما توضيح ميديم كه عزيزم چند ميليون نفر راي دادن تا مشخص بشه كي بايد حذف بشه ولي كو گوش شنوا ، فقط حرف خودشو ميزد كه تقصير ماماني شده .
خلاصه من اون موقع بود كه ياد يه درس توي دوره ابتدايي افتادم كه "لعنت بر دهاني كه بي موقع باز شود" (آخه اين درسها و اين مدرسه رفتن ها براي اين بود كه ماها ياد بگيريم نه اينكه فقط نمره قبولي بگيريم و بيايم بالا.)
اينم چند تا عكس از گل دختر ( البته كمي قديمي).