ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ترنم بهارم

روز مادر مبارك

    مادر! در ستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت. شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم. مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد. ایمانم از دعای توست و خدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر! ای الهه مهر.     شايد اين روزها اولين چيزي كه به ياد آدم مياد جشن و خوشحالي و كادو و تبريك و اين چيزهاست. ولي يادآوري واژه مادر براي ما يه حس داره ،‌يه حس مسئوليت خيلي سنگين . كه هر سال اين مراسم باز...
19 مرداد 1392

روز پدر مبارک

    ای تکیه گاه محکم من، ا ی پدر جان ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان ای نام زیبایت همیشه اعتبارم خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم پدرم روزت مبارک         همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه زیستن است. تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی. عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم،  روزت مبارک .   ...
19 مرداد 1392

زن زیبـاســت ...

    زن زیبـاســت ... چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است... چه آن زمان که... خود را می آراید از پس همه خستگیهایش... چه آن زمان که فریاد می زند بر سرت و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را مبینی... چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند... زن زیباست.. آن زمانی که خسته از همه تُهمت ها و نابرابریها باز فراموشش نمی شود؛ مادر است، همسر است. زن زیباست ... زمانی که زمانی که لطافت جسم و روحش را توأمان درک کردی ... زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی ... زمانی که نداشته های خودت را به حساب ضعفش نگذاشتی ... آری زن زیبـــــاست... اگر بف...
19 مرداد 1392

ميلاد نور مبارك

    در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی  من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری   در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی . . . ...
19 مرداد 1392

عكسهاي آتليه

    نه چك زديم نه چونه كلي عكس آتليه‌اي از ترنم خانوم اومد تو خونه.   آقا چقدر حال مي‌ده نه دردسري بكشي ، نه وقتي بزاري و نه حرصي بخوري  ولي كلي عكس خوشگل از دختر نازنينت نصيبت بشه اونم با قيمت مناسب.   مهد گل دختر چند هفته پيش گفت از طرف يه آتليه از تهران مي‌خوان بيان از بچه‌ها عكش بندازن . ما هم براي گل دختر چند دست لباس گذاشتيم و گفتيم آتليه‌اي كه خودت بچه‌رو مي‌بري و كلي اين طرف و اون طرفش مي‌كني عكسي كه مي‌خواي در نمي‌ياد حالا اينا با وجود 50-60 تا بچه چطور مي‌خوان عكسهاي قشنگي از اين فينقيلي‌هاي شيطون   بندا...
2 مرداد 1392

اولين باري كه گل دخترم تنهايي به خريد رفت

    29 تير - به اندازه تمام دنيا خوشحالم. آخه جيگر مامان تنهايي رفته برام خريد كرده. بعدازظهر داشتم ترنم رو مي‌بردم كلاس نقاشي كه توي ماشين حالش بد شد . فكر كنم به خاطر گرماي بيش از حد هوا بود و يا آلودگي هوا ،نمي‌دونم. خلاصه ديگه كلاس نرفتيم و برگشتيم خونه.  كمي بعد كه ترنم حالش بهتر شد گفت ماماني چيزي لازم نداري برم از آقاي فريدوني برات بخرم. خيلي تعجب كردم .   آخه تا به حال ترنم تنهايي به مغازه نرفته بود. خلاصه از اون اصرار و از ما انكار.  تا بالاخره موفق شد كه منو راضي كنه  كه تنهايي به مغازه بره. بهش پول دادم و نشستم پشت پنجره تا گل دختر رو ببينم. با...
31 تير 1392

نهال كوچولو به دنيا اومد

    ٢٥ تير - نهال كوچولو  ني‌ني زن عمو به دنيا اومد.    يه دختر كوچولو و ناز .      البته ترنم اولش كه شنيد كمي ناراحت بود  كه نهال آجي نگاره ، من كه آجي ندارم تا خوشحال باشم. ولي بعدش كه عكس نهال رو ديد خيلي ذوقشو كرد.  اينم عكس ني‌ني خوشگل و كوچولوي ما توي بيمارستان.       تولدت مبارك نهال كوچولوي نازنين. ان شاا.. هميشه فرزند سالم و صالحي براي پدر و مادرت باشي عزيزم. ...
29 تير 1392

تولد بابايي

      بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. تولدت مبارک بابايي مهربون...   همونطور كه گفته بودم براي تولد بابايي از روز قبل در حال تهيه و تدارك شام و كيك بوديم. اينم عكس كيكي كه با كمترين امكانت درست كرديم. آخه خامه قنادي گيرمون نيومد. و مجبور شديم خودمون خامه رو فرم بديم.      و مثل هميشه ترنم فقط ذوق كيك رو كرد و اصلا لب به كيك نزد. و اما رها جيگر خاله با اينكه زياد حالش خوب نبود ولي حسابي شيطوني كرد و از سر و كول ترنم و عروسكهاش بالا مي‌رفت.      و اينم مراسم برش كيك بابايي همراه دو تا فرشته ناز و خوشگل. ...
21 تير 1392

تمرين زبان ترنم.....

    آقا ما يه اشتباهي كرديم جلسه اولي كه ترنم رو برديم كلاس زبان براي اينكه كلمات بيشتر توي ذهن دختر نازنينمون بمونه بهش پيشنهاد داديم كه هر كلمه‌اي رو كه انگليسي اونو ياد مي‌گيره ،‌توي حرف زدنش به كار ببره. جلسه اول كه اعضاي صورت و چند تا رنگ بود مشكلي نداشتيم و به خير و خوشي تموم شد.  و امااااااا جلسه دوم آموزش حيوانات بود.   داره با بابايي مي‌ره بيرون برگشته به من مي‌گه  : " hippo (اسب آبي) تو با ما نمي‌ياي؟!!!!!!‌ " من : بابايي : ترنم :   حالا كلي توجيحش كردم كه ماماني گفتم تمرين كن ولي نه ديگه به اين شدت. &nb...
12 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد