ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

ترنم بهارم

اين چند روز.....

    چهارشنبه هفته قبل همراه گل دختر و بابايي به تهران رفتيم . .( البته مراسم مرغ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده مهتاب همچنان برقرار بود. ) چون عروسي آجي فاطمه 23 مرداد هستش و مي‌خواستن قبل از ماه رمضان جهيزيه رو بچينن ، ما هم رفتيم تهران براي كمك . كلي توي اين دو روز بهمون خوش گذشت . البته گل دختر هم همش توي اين مراسم چيدن جهيزيه عروس براي خودش غنيمت جمع كرد از دستبند گرفته تا سنگهای تزئینی . جمعه عصر هم از تهران راه افتاديم. و آخر شب رسيديم خونه .( راه برگشت مراسم مرغ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده ، در مارال برگزار شد که زیاد به دل گل دختر نچسبید و گفت فقط مهتاب ) شنبه هم ترنم رو به كلاس نقاش...
1 مهر 1392

خريد لوازم التحرير برای کلاس اول دخترم

    كم كم داريم براي شروع مدارس آماده مي‌شيم.  واي كه نمي‌دونيد توي مغازه‌ها چه خبره. همه در حال  . براي خريد لوازم‌التحرير بايد سر صف وايسي و قيمت‌ها كه نگم بهتره.....  البته نمایشگاه پائیزه که برقرار شده قیمتهاش نسبت به مغازه‌ها خیلی بهتره و کلی از لوازم مورد نیاز رو از اونجا خریدیم. ترنم كه توي هر مغازه كه مي‌رفتيم نمي‌دونست از ذوقش چكار كنه  به محض ديدين يه كيف مي‌گفت همين رو مي‌خوام ، ولي بعدي رو كه مي‌ديد مي‌گفت نه ، اينو مي‌خوام. خلاصه نمي‌دونست چي انتخاب كنه. ما همچنان در جو دختر توت فرنگي هستيم ...
26 شهريور 1392
10621 0 20 ادامه مطلب

تولد ترنم با تم دختر توت فرنگي

        دختر نازم شش سالش تموم شد و ديگه رفت توي هفت سال (  البته گفتم كه به دلايلي مجبور شدم تولد 6 سالگي ترنم رو 16 روز زودتر بگيرم.) روز شنبه ترنم رو به آتلیه بردیم تا عکسها برای روز جشن آماده باشن. روز یکشنبه و دوشنبه هم نانهای قیفی رو آماده کردم. ( خوب برای ٦٠ نفر عصرونه آماده کردن زمان می‌بره. لازم به ذکره که مهمونهای شام همون ١١٠ نفر بودن‌ها.) از روز چهارشنبه بند و بساطمون رو جمع كرديم و رفتيم خونه مامان جون. تزئینات و بقیه کارها با کمک دایی‌ها ، خاله و البته مامان جون و بابا جون انجام شد. پنجشنبه ظهر گل دختر به آرایشگاه رفت  و دوباره به آت...
21 شهريور 1392
32276 0 26 ادامه مطلب

روز دختر

    میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت / میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید/میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید روزت مبارك گل دختر ناز و مهربونم           بوسه آسمون امروز از آن توست تو كه گل گلدان خانه اي روزت مبارك  رهاي عزيزم         پي نوشت : تولد ترنم به خوبي و خوشي برگزار شد ، ببخشيد الان من اين شكليم    ، اصصصصلا فكر نكنيد به خاطر    بوده ها. فقط به خاطر اين بوده. مديونيت اگه فكر كنيد دروغ مي‌گم. دوستاي گلم ممنون از ل...
16 شهريور 1392

تولد رها

    وقتی به دنیا آمدی خداوند با تمام عظمتش به زمین لبخند زد و بهار را به یمن حضورت به ما بخشید رها كوچولو ،‌عسل خاله ، تولدت مبارک         تولد رها ، با يكماه تاخير برگزار شد. عسل خاله ، توي اين يك سال، 6 تا دندون درآورده ، راه مي‌ره و كلماتي مثل بابا ، مامان ، دد رو بيان مي‌كنه و البته به ترنم مي‌گه ننو . رها كوچولوي ما كمي شيطون و البته بسسسيار شيرينه.  شب تولدش هم اولش خوب بود و مي‌خنديد ،‌ولي ديگه آخرش خسته شده بود و خوابش ميومد ، شروع كرد به نق زدن. با هر ترفندي بود مراسم كيك و ... برگزار شد و عكسها اندا...
13 شهريور 1392

تداركات جشن تولد

    اين چند وقت خيلي سرم شلوغه. با اينكه تولد ترنم 30 شهريوره ولي به دلايلي بايد مراسم تولد رو دو هفته زودتر برگزار كنيم يعني 14 شهريور . براي تولد ، تم دختر توت فرنگي رو انتخاب كردم. با اينكه پيدا كردن وسايل تم تولد توي اراك سخته و شايد بهتر باشه بگم كه ناممكنه، با اين حال يكي از همكارام كه برادرش جديدا داره تهران اين كار رو انجام مي‌ده يكسري سفارش رو قبول كرد. فكر كن بيشتر مغازه‌ها كه مخصوص وسايل تولده مي‌رم و مي‌پرسم از تم تولد توت فرنگي چي دارين؟ ‌طرف با تعجب مي‌گه "  تم چيه ؟ "   اونوقته كه من از خستگي و عصبانيت اين شكلي مي‌شم ديگه تصميم گرفتم  ...
4 شهريور 1392

كمي دعا......

    ديشب با خبر شدم كه بهاره ، يكي از همكارام ، كه چند وقتيه درگير بيماريه ، جواب آزمايشش رو گرفته و دكترها براش تومور مغزي رو تشخيص دادن. از وقتي متوجه شدم حتي يك لحظه هم آروم و قرار ندارم. نمي‌دونم خودش الان تو چه شرايط روحي هست ،  فقط مي‌دونم با وجود يه دختر كوچولوي ناز كه اسمش بيتا ست ، حتما خيلي لحظه‌هاي سختي رو مي‌گذرونه. خدايا نمي دونم چطوري ازت بخوام و به چي قسمت بدم. خدايا فقط به اون فرشته كوچولوي نازنين رحم كن تا زودتر مامانش خوب بشه. حتما بيتاي يك و نيم ساله هم با قلب مهربونش متوجه شده كه مامانش اين روزا ديگه مثل قبل نيست. حتما اونم مي‌فهمه اين تغييرات رو. ...
30 مرداد 1392

عروووووووووووسي

     بالاخره عروسي آجي فاطمه شد ( دختر عمه ترنم ). ترنم كه خيلي ذوق و شوق داشت و كلي با نگار ، مرضيه ، مهديه و فاطمه بهش خوش گذشت.  موقع رفتن كه با نگار و بابايي و عمو بوديم . آخه زن عمو به خاطر نهال كه خيلي كوچولو هستش نتونست بياد و نگار با باباش اومد. توي راه كه كلي تو ماشين با نگار بازي كردن و البته هزار بار هم تا اونجا با هم قهر كردن. و اما تهران ديگه اكيپشون تكميل شد و آتيش مي‌سوزوندن. قهر و آشتي و خنده و بازي و دعوا ، همه چيز براي اين وروجكهاي شيطون بود .  و البته بازيهايي كه توي پارك روبروي خونه عمه داشتن.  و اما براي ما بزرگترها هم همش...
23 مرداد 1392

عيد فطر مبارك

  قدر بشناسيد مستان آخرين پيمانه را ساقي امشب مي‌كند تعطيل اين ميخانه را گو به مهمانان كه مهماني به پايانش رسيد خورده يا ناخورده بايد ترك كرد اين خانه را مهمونی خدا تموم شد... خدایا خیلی سعی کرديم قدر این مهمونی رو بدونيم ولی بازم نتونستيم... شايد لحظه‌هاي بوده كه گرما و خستگي خيلي بهمون فشار آورده و اين روزهاي خوب و قشنگت رو ندونستيم اون طور كه بايد و شايد درك كنيم. درسته كه توي اين روزهاي طولاني و گرم ، گاهي برامون سخت بود ولي چون مهمون خودت بوديم و تو ميزبانمون ،‌اين مهموني خيلي بهمون چسبيد. امسال خيلي چيزها ازت خواستيم و شايد گاهي پافشاري كرديم ، ولي بازم آخرش مي‌گي...
19 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد