ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ترنم بهارم

پائيزانه

       روزهاي پائيزي ما هم مي‌گذره ، مثل همه  .  گاهي هوا سرد و گاهي گرمه.گاهي بارون مياد و گاهي آفتابيه. من كه عاشق اين روزهام  و دلم مي‌خواد بزنم بيرون ولي با وجود اين آلودگي ترجيح مي‌دم بيشتر خونه بمونم. گاهي با خودم مي‌گم كاش مي‌شد از اين شهر رفت  و از آلودگيهاي اون خلاص شد اما نمي‌شه .   ترنم هم مشغول درس و مشقه . تا الان حروف " آ ب د م س  " رو ياد گرفته و هر كلمه اي كه با اينها ميشه نوشت رو تمرين مي‌كنه.     روز شنبه ترنم كه از مدرسه برگشت خونه باهام تماس گرفت  كه مامان يسنا منو توي راهرو ديده و گفت...
30 آبان 1392

عاشورا

    محرم و صفر زمان باليدن است نه فقط ناليدن بساطش آموزه است نه موزه تمرين خوب نگريستن است نه فقط خوب گريستن نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب ...
21 آبان 1392

از همه جا...

       اول از همه با چند روز تاخير روز دانش آموز رو به همه بچه‌ها تبريك مي‌گم بخصوص دانش آموز كلاس اولي خودم ترنم عززززيزززززم.  دختر گلم امسال اولين سالي هست كه دانش آموز شدي. اولين سالي هست كه اين روز شامل حالت مي‌شه. بهترينم روزت مبارك.  دانش آموز كوچولو و مهربون من ان شاا... هميشه سالم و شاد باشي و تو راه علم و دانش موفق و پيروز.   از هفته قبل كه ترنم به نشانه‌ها رسيده ، يعني رسما خوندن و نوشتن رو شروع كرده ،  خيلي ذوق مي‌كنه. مدام توي خونه راه مي‌ره و روي تكه‌هاي كاغذ ، وايت برد و حتي روي دستمال كاغذي هم كلماتي كه ياد گرفته مي‌...
18 آبان 1392

اين روزها مي‌گذرد....

      از اونجايي كه از كلان شهري اراك فقط آلودگيش نصيب ما شده  ، از 11 مهر بنا به الطاف استاندار سابق ( البته دم رفتن ايشون بود) دوباره ساعت كاري ما تغيير كرد. گفت بزار اين دم دماي آخر يه يادگاري از خودم به جا بزارم بنابراين ساعت كاري اداره‌ها تا ساعت 3:30 بعد از ظهر شد. البته يه دو روزي 3:45  بود . بعدا مديران محترم لطف كردن يك ربع بهمون بخشيدن و شد همون ساعت 3:30 و با اين لطفشون اشك شوق توي چشمهاي ما جمع شد    و يه عمر ما رو مديون خودشون كردن.     تازه بعد اين همه بگير و ببند و اين حرفها دوباره زمزمه اينه كه استاندار جديد با اين طرح مخالفه و مي‌خوان اين...
5 آبان 1392

روز جهانی کودک

    کاش میشد همیشه کودک بود زندگی شادی و عروسک بود کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم لا اقل یک روز کودک می‌شدیم گل مامان روزت مبارک. نمی دونم تا چند سال دیگه می توم این روز رو بهت تبریک بگم. ولی دوست دارم از لحظه لحظه این دوران خوش لذت ببری و بهترین خاطرات برات رقم  بخوره عزیزم. اینم هدیه ما به گل دخترم. ( مثل همیشه بنا به درخواست ترنم براش سی دی خریدیم )       توی این روز دعا میکنم برای سلامتی همه این فرشته کوچولوهای نازنین و بخصوص آمیتیس عزیز دوست وبلاگی نازنینمون.  کاش کودک بودم تا بزر...
16 مهر 1392

اولين روزهاي مدرسه

     پروژه هر روزه ما براي بيدار كردن ترنم و آماده شدن براي مدرسه  صبح كه مي‌شه بايد ده دقيقه‌اي ناز دختر رو بكشيم تا از خواب بيدار بشه .       گاهي حتي جلوي در دستشويي هم مي‌خوابه و به قول معروف يه چرتي مي‌زنه.      وقتي دست و صورتش رو مي‌شوره. با همون حالت پتو پيچ مياد براي صبحانه .  البته بايد مثل خانهاي ايل و طائفه ، حتما پشتش متكا بزارم تا تكيه بده. مجبورم براي اينكه صبحانه‌اش رو كامل بخوره هزار و يك ترفند بزنم. هر روز يه صبحانه جديد براش درست كنم  تا ميلش بكشه براي خوردن . ...
10 مهر 1392

تشكرنامه و يه تولد كوچولو

سلام به دوستاي گل و نازنينم. بعد از مراسم تولد ترنم فرصت نكردم از همتوت تشكر كنم. و الان رسما توي اين پست از تك تك شما دوستاي نازنينم كه براي ما توي پستهاي مختلف پيام تبريك گذاشتين ممنونم. از همتون ممنونم كه با جملات بسيار زيباتون باعث دلگرمي ما شديد. ممنونم از مامان ياسمن و پارسای عزیز كه توي وبلاگشون بران ترنم پست تبريك تولد گذاشته بودن.       ممنونم از مامان محمد و ساقي عزیز كه هميشه به ياد دوستاي مجازيشون هستن و هر ماه تولدها رو توي وبلاگشون ثبت مي‌كنن. مرسي از اين همه محبتت مينا جون.     ممنونم از رويا جون مامان تارای عزیز بابت عکسی که خودشون ...
10 مهر 1392

جشن شكوفه‌ها و روز اول مدرسه.....

باز آمد بوي ماه مدرسه ..... وااااااااي كه نمي‌دونيد چه حس خوبيه ، دختر كوچولوي آدم اول صبح مانتو و شلوار بپوشه و يه مقنعه كوچولو سرش كنه و كيف بندازه پشتش و راه بيفته بره مدرسه انگار تمام دنيا رو به آدم مي‌دن. روز جشن شكوفه‌ها مي‌شد برق شوق رو تو چهره تك تك پدرها و مادرها ديد. مي‌شد حس كرد كه والدين چقدر از ته دل خوشحالن كه مي‌بينن بچه‌هاشون دارن يه قدم خيلي مهم براي آينده‌شون برمي‌دارن. فرشته كوچولوي ما هم كه از خوشحالي نمي‌دونست چكار كنه . همش با سارينا اينطرف و اونطرف مي‌رفتن و بازي مي‌كردن. بعد از صف نيم ساعتي با معلمشون سر كلاس تنها بودن و ما هم در حال ...
10 مهر 1392

كلاس زبان

    سلام فرشته كوچولوي ماماني. قربونت برم كه اينقدر مهربون و صبوري. بالاخره دوره نقاهت تموم شد و آبله مرغان دختر نازنينمون خوب شد . مدير مهدشون مي‌گفت اكثر بچه‌ها تو همون هفته آبله مرغان گرفتن. ترنم روز اولي كه رفت مهد اومده مي‌گه مامان همه بچه‌ها خال خالي بودن. خاله مي‌گفت خال خالي‌ها اومدن. بالاخره طلسم شكسته شد و گل دخترمون رو كلاس زبان ثبت نام كرديم. چند روزي درگير اين قضيه بوديم و مدام در حال پرس و جو و تحقيق بودم . دوست داشتم موسسه شكوه ثبت نامش كنم كه متاسفانه كلاسها فقط صبح برگزار مي‌شد و نمي‌تونستم ببرمش .  كانون زبان ايران هم&n...
1 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد