عروووووووووووسي
بالاخره عروسي آجي فاطمه شد ( دختر عمه ترنم ).
ترنم كه خيلي ذوق و شوق داشت و كلي با نگار ، مرضيه ، مهديه و فاطمه بهش خوش گذشت.
موقع رفتن كه با نگار و بابايي و عمو بوديم . آخه زن عمو به خاطر نهال كه خيلي كوچولو هستش نتونست بياد و نگار با باباش اومد.
توي راه كه كلي تو ماشين با نگار بازي كردن و البته هزار بار هم تا اونجا با هم قهر كردن.
و اما تهران ديگه اكيپشون تكميل شد و آتيش ميسوزوندن. قهر و آشتي و خنده و بازي و دعوا ، همه چيز براي اين وروجكهاي شيطون بود . و البته بازيهايي كه توي پارك روبروي خونه عمه داشتن.
و اما براي ما بزرگترها هم همش خنده بود و البته هنر نمايي در هر زمينهاي چه در زمينه تزئين جهيزيه عروس، چه در زمينه آشپزي و چه در زمينه ....
بچهها دارن بازي ميكنن . مرضيه ميگه : بچهها يكي بايد نقش پيش خدمت رو بازي كنه .
نگار : من ميشم پيش خدمت.
ترنم با حالت قهر ميگه: نه خير خودم بايد پيش خدمت بشم.
مرضيه با تعجب ميگه: اصلا ميدونيد پيش خدمت چيه ؟
ترنم و نگار خيلي عادي: آره ديگه همون نوكر ميشه.
چقدر اين بچههاي ما ايدهآل فكر مي كننن آخه.
توي بازيهاشون هر كس يه اسم مستعار براي خودش گذاشته بود. مرضيه اسمشو گذاشته بود آرميتا. ترنم صداش ميكرد : " آمريكا "
دارن خاله بازي ميكنن. نگار ميگه من ميخوام دختر مهديه باشم . ترنم هم ميگه منم ميخوام دختر مهديه باشم. مرضيه ميگه پس من چي ؟ يعني من اجاقم كور باشه؟ بچه نداشته باشم؟ نگار ميگه : مرضيه من يه پيشنهاد دارم. فقط ناراحت نشيها. تو بشو پسر مهديه.
روز "مادر زن سلام" با وجود سفارشات بسييييار و تاكييدات فراوان ما به اين وروجكها كه زياد سر و صدا نكنيد و آروم بازي كنيد. حسابي بچهها رعايت كردن و از خجالت ما پيش فاميل داماد دراومدن و هر آنچه هنر نمايي مونده بود و نمونده بود جلوي مهمونا رو كردن ، از جيغ و سر و صدا و داد و بيداد و شيطوني گرفته تا دعوا.
خلاصه ما رو جلوي داماد و فاميلشون سرافراز كردن.
حالا مهمونها رفتن بازم پروژه حفظ آبروي اين بچهها ادامه داره . ترنم داره چيغ ميزنه. بهش ميگم مامان جون بسه ديگه . اينقدر سر و صدا نكن. ميگه حالا كه ديگه كسي نيست فقط خودمونيم. ( نه كه خيلي هم رعايت كردن و ساكت بودن جلوي مهموناااااااااا.. ) صد البته من خيلي شرمنده شدم از اينكه بهشون تذكر دادم.
و اما روز آخر :
بچهها :
صاحب خونه :
مامان بچهها :
به هر حال اين چند روز هم گذشت و لحظههاي خوشي براي همه ما توي ذهنمون موند . دست عمه جون هم درد نكنه كه با وجود اين همه مهمون حسابي شرمندهامون كرد.
ان شاا... هميشه براي همه فقط شادي باشه و خوشحالي.
و اينم عكسهاي عروسي.