از تهران برگشتيم
ما از خريد برگشتيم . شنيديد كه ميگن " به هواي بچه ، ننه ميخوره كلوچه "
قضيه ما هم شده بود دقيقا مصداق همين ضرب المثل. رفتيم كه براي ترنم خريد كنيم ولي بيشتر خودم خريد كردم تا ترنم.
رفتيم كه مثلا از حراجيهاي فصلي خريد كنيم. از اونجايي كه هنوز هوا خيلي گرم نشده و امسال سرما زياد بود انگار اكثر مغازهها هنوز به اميد سرماي بيشتر بودن و قصد نداشتن كه اجناسشون رو حراج كنن.
خيلي كم به حراجيها رسيديم. امسال برعكس سالهاي قبل ديرتر شروع شده بود. قصد داشتم براي ترنم بوت و پالتو بخرم اما متاسفانه به قيمتهاي نجومي كه نگاه ميكردم سرم گيج ميرفت.
برعكس قبل كه براي رفتن به خريد بايد التماس ترنم رو ميكردم تا باهام بياد اين سري بايد التماسش رو ميكردم كه گاهي وقتا خونه بمونه .
خيلي شور خريد گرفته بودش و پابه پاي ما همه جا ميومد. البته شايد چون اين سري مرضيه هم بود بهش خوش ميگذشت و ترجيح ميداد بياد خريد تا خونه بمونه.
جالبه كه مدام هم در حال خوردن بود . توي خونه بايد به زور بهش خوراكي بدي كه بخوره ولي اونجا صبحانه ميخورد در حد تركيدن بعد به محض اينكه پامونو از خونه ميزاشتيم بيرون ميگفت گرسنمه . وقتي بهش ميگفتم الان كه صبحانه خوردي ميگفت آخه فكر كنم معدهام سوراخ شده همش گشنهام ميشه خوب.
جز يه پيراهن و يك دست لباس خونگي چيزي براش نتونستم بگيرم. منتظرم تا شايد تو شهر خودمون بتونم براي زمستون سال آيندهاش پالتو و بوت بخرم.
خلاصه ترنم چهار روزي رو حسابي بازي كرد و بهش خوش گذشت. طوري كه ديگه دلش نميخواست برگرديم.
از روزي هم كه اومدم خونه تكوني عيد رو شروع كردم. البته از قبل از رفتن به تهران كليه كابينتهاي آشپزخونه رو تميز كرده بودم. ولي چون نصف روز رو خونه نيستم مجبورم زودتر كارها رو شروع كنم تا عقب نمونم.