از همه جا...
اول از همه با چند روز تاخير روز دانش آموز رو به همه بچهها تبريك ميگم بخصوص دانش آموز كلاس اولي خودم ترنم عززززيزززززم.
دختر گلم امسال اولين سالي هست كه دانش آموز شدي. اولين سالي هست كه اين روز شامل حالت ميشه. بهترينم روزت مبارك.
دانش آموز كوچولو و مهربون من ان شاا... هميشه سالم و شاد باشي و تو راه علم و دانش موفق و پيروز.
از هفته قبل كه ترنم به نشانهها رسيده ، يعني رسما خوندن و نوشتن رو شروع كرده ، خيلي ذوق ميكنه. مدام توي خونه راه ميره و روي تكههاي كاغذ ، وايت برد و حتي روي دستمال كاغذي هم كلماتي كه ياد گرفته مينويسه.
عاشق رياضي و حل كردن مسائل هست. بخصوص جداول سودوكو كه از حل اونها واقعا لذت ميبره.
بعضي سوالهاي رياضي رو با اينكه من هنوز براش توضيحات رو نخوندم ، خودش حل ميكنه. شعرهاي قرآن و فارسي رو كامل حفظ كرده و سورهها رو هم بلده.
از اينترنت هم براش سوال ميگيرم و با ذوق و شوق خيلي سريع حلشون ميكنه. اين روزهامون شده درس و مشق و املاء.
اولين املاي دختر نازنينم روز 15 آبان بود كه بدون غلط و خيييلييي زيبا نوشته و خودش اينقدر بابت نوشتن املاء خوشحاله كه هر كس مياد خونمون اولين كاري كه ميكنه اينه كه دفتر املاء رو بهش نشون ميده.
و امااااااااااا عكس.................
عكسهاي اصفهان كه 11 مهر براي عروسي رفته بوديم.
ترنم و سارينا
ترنم و مريم
اولين تيپ زمستاني امسال گل دخترم.
دو هفته قبل ترنم رو بردم دندانپزشكي ، خانم دكتر دو تا دندون براش پر كرد و روكش كرد. دختر شجاع من اصلا از دندونپزشكي نترسيد و خانم دكتر به عنوان جايزه بهش يه عروسك داد. ترنم عاشق اين عروسك شده و روزي چند تا اسم براي اين عروسك ميزاره يه بار اسمش ميشه نگين ، يه بار ميشه سحر ، يه بار ميشه مهرك ، خلاصه دفعه آخر اسمش شد سارا. يه روز كه از سر كار برگشتم ديدم ترنم براي سارا ( عروسكش ) يه كيك تولد درست كرده . كلي براي تزئين كيكش وقت گذاشته بود . بعد از ظهر هم كه رفتيم خونه مامان جون همراه رها براي سارا تولد گرفتن و كيكش رو بريدن.
خبر خوش نوشت : دوباره ساعت كاري به ساعتهاي قبل برگشت. يعني ساعت 7:30 الي 14. و روزهاي پنجشنبه هم بايد بريم سر كار . از روزي كه ساعتها دوباره به روال قبل برگشته ، نهار خوردن ترنم بهتر شده . خدا رو شكر كمتر بهانه غذاها رو ميگيره. فكر كنم اون روزها چون تنهايي ناهار ميخورد غذا بهش مزه نميداد و به همين خاطر بهانه ميگرفت.
پي نوشت : ترنم ديگه رسما جدا ميخوابه . ولي بعضي شبها نصف شب يه موش كوچولو يواشكي مياد و ميخوابه تو بغل ماماني. البته زياد بهش سخت نميگيرم چون خودم عاشق اين موش كوچولو هستم. وقتي هم صبح داستان موش كوچولو رو براي ترنم تعريف ميكنم غش ميكنه به خنده و ميگه آخه بعضي وقتا موش كوچولو دلش تنگ ميشه خوب.