ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ترنم بهارم

ترنم و رادين و شهربازي

    20 مرداد ، روز دوشنبه با رادين و رضوان قرار گذاشتيم و بچه‌ها رو به شهربازي برديم. كلي براي خودشون بازي كردن و سوار وسايل مختلف شدن.   موتور سواري كه عشق رادين بود و نمي‌دونم چند بار سوار شد . ( رانندگي تو خون اين بچه است به خدا. )       آخرش هم  ترنم رفت براي طراحي روي صورتش. كلي خوشگل شد جيگر مامان.   پي نوشت : به ما كه خيلي خوش گذشت رضوان جون. ممنون. ...
26 مرداد 1393

16 مرداد - عقد دايي ميلاد

    و اماااااااااااااااااا بعد از اين تولدها نوبت رسيد به روز عقد دايي ميلاد. ما كه كلا از چهارشنبه خونه مامان جون بوديم و در حال تداركات عقد.    براي سفره عقد رول نون و پنير و سبزيجات درست كرديم. البته عقد در محضر انجام شد. ظهر هم مامان جون مهموني داد . بعد از ظهر هم همراه ترنم به آرايشگاه و بعد از اون هم به آتليه رفتيم. عكسهاي آتليه فعلا آماده نشده. و به محض آماده شدن حتما مي‌زارمشون. از ژست‌هايي كه مي‌گرفت فكر كنم خوب شده باشن. و اما بخش بسيييييييييييييييار خوب ماجرا شب و مهموني اصلي و ما و ........ ترنم هم برخلاف قبل خجالت رو گذاشته بود كنار و بر...
26 مرداد 1393

9 مرداد - تولد 2 سالگي رها

      رهاي خاله 2 ساله شد . شيطون بلا توي تولد 2 سالگيش هم يه لحظه آروم و قرار نداشت و نشد كه چند تا عكس ازش بگيرم. وليييييييييييييييي از ميز شام و كيك تولدش عكس انداختم تا جبران كرده باشم. عكس كيك رها كه يه دلقك به صورت نشسته بود.     و اماااااااااااا بعد از حمله بچه‌ها به كيك  بيچاره ديگه صورتش داغون شد. به محض اينكه كيك روي ميز رفت بچه‌ها حمله كردن بهش. اينقدر جاي انگشت اين وروجكا روي صورتش بود كه شبيه آدماي تصافي شده بود. مشكات ( دختر عمه رها ) آخرش كه ديگه داشت از بچه‌ها عقب ميفتاد شروع كرد به ليس زدن صورت كيك. خلاصه بلايي سر كيك آوردن كه بز...
25 مرداد 1393

20 تير - تولد بابايي

  عزیزم ، نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان و صدایت آرام تر از نسیم بهار  . . . تولد آسمانیت مبارک   امسال روز تولد بابايي خونه عمه معصوم دعوت داشتيم. بنابراين تصميم گرفتيم كه تولد رو خونه عمه برگزار كنيم. بنا به پيشنهاد ترنم براي بابايي كيك خريديم ولي دور از چشم بابا تا سورپرايز بشه. شمع و فشفشه هم كه ديگه از ملزومات تولد بود. مثل هميشه ترنم فقط ذوق شمع و كيك رو داشت اما دريغ از يك ذره كيك كه به دهنش بزاره.         پي نوشت : اگر توي عكسها دقت كنيد ترنم لاك سبز زده. آخه رنگ مورد علاقه بابايي سبزه. و...
25 مرداد 1393

تولد بابايي

    روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی می شوی که با تو دنیا برایش زیباتر است ! بهانه ی آرامشم تولدت مبارک …     جای هیچکس را هیچکس دیگر نمیتواند پر کند !  ...
20 تير 1393

اولين مهمان تابستاني ترنم

    از روز يكشنبه گذشته ، دختر عمه ترنم ( مرضيه )مهمون بود.  روزهاي ديگه وقتي ترنم از خواب بيدار مي‌شد تا زماني كه مي‌خواستم به خونه برم صد بار زنگ مي‌زد كه مامان من چكار كنم ، حوصله‌ام سر رفته؟ امااااا از روزي كه براش مهمون اومده بود ، زنگ كه نمي‌زد هيچ ، وقتي هم كه من زنگ مي‌زدم كه چكار مي‌كنيد ؟ مي‌گفت مامان من زياد وقت ندارم بايد به بازي‌ام برسم زودتر بگو.  از خاله بازي و معلم بازي گرفته تا نقاشي و اسم فاميل  و............... . خلاصه اين چند روز حسابي بهش خوش گذشت ، طوري كه جمعه كه مرضيه مي‌خواست بره كلي غصه خورد و همش مي‌گفت حالا من از فرد...
3 تير 1393

نامه ترنم به خدا

به نام خالق هستي ترنم گودرزي من با نام تو شروع مي‌كنم اي خدا تو را دوست دارم  من نوري درخشان دارم  و اي خدا خيلي دوستت دارم براي جوجه‌هايم آرزوي موفقيت مي‌كنم گريه نكن ، قم قم ( غم غم ) نكن بي من اگر آنها را ديدي به من خبر بده گريه نكن زار زار مثل قم (غم ) آن‌ها تو به آن‌ها همچي ( همه چيز ) دادي  خيلي آن‌ها را دوست داشتن ( داشتم ) ولي من تو را به آنها نشان مي‌دهم از آسمان به زمين قتره قتره ( قطره قطره ) باران مي‌بارد باران قم ( غم ) ، باران مي‌بارد       پي نوشت : نمي‌دونم چرا يهو ياد جوجه‌هاش افتا...
30 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد