ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه سن داره

ترنم بهارم

سفر به بندر عباس

  فروردين 88       فروردين ماه سال 88 ، وقتي 1.5 ساله بودي براي اولين بار به سيرجان خونه دوست بابايي رفتيم.   بابايي و عمو مهدي دوستاي دوره دانشگاه بودن. تعطيلات عيد كلي مزاحمشون شديم . همراه عمو مهدي و خاله الهام به كرمان ، بندر عباس ، جزيره قشم ، جزيره هنگام و ... . رفتيم. اون موقع خاله الهام ني ني نداشتن ولي آبان ماه امسال خدا يه دخمل ناز بهشون داده به اسم نورا. قدم نو رسيدتون مبارك خاله جون و عمو جون.   باغ ماهان كرمان   جزيره قشم     ...
3 بهمن 1391

به مهد رفتن دخملي

      دقيقا 2 سال و 7 ماه داشتي تصميم گرفتيم بفرستيمت مهد كودك. البته قبلا دو بار ديگه فقط براي چند ساعت به مهد رفته بودي يكبار زماني كه 6 ماهه بودي و يكبار زماني كه 1.5 ساله بود ،  چون كسي نبود كه نگهت داره (مامان جون به مسافرت رفته بود ) مجبور بوديم چند ساعت بگذاريمت مهد . اون موقع اينقدر كوچيك بودي كه با ديدن اسباب بازيهاي مهد ديگه ماماني رو فراموش مي‌كردي و مي‌رفتي سراغ بازي و اصلا گريه نمي‌كردي. ولي اينبار فرق داشت ديگه بزرگتر شده بودي و به خونه مامان جون حسابي عادت كرده بودي. روزهاي اول همينكه ماشين بابايي به طر...
3 بهمن 1391

دو تا سه سالگی ترنم

  همون سالی که خدا بهترین و با ارزشترین  هدیه رو به زندگی ما بخشید ،ماشاا..  نی‌نی‌های زیادی توی فامیل بدنیا اومدن. مهزیار ، محمد ، سارینا ، فاطمه ، پرهام ، هانیه و...   بعد از دو سالگی این نی‌نی‌ها ، که کم کم زبون باز می‌کردن یکی از معضلات ما تلفظ اسم " ترنم " توسط این کوچولوها بود ، که همه چی می‌گفتن الا اصل اسم رو " تتنم " ، " ترندون " ، " تننم" و...  . هر کس یه جور اسم گل دخترمونو می‌گفت و بعضی وقتها هم گل دختر عصبانی می‌شد و می‌گفت اسم من ترنمه نه چیز دیگه.     مادر ...
2 بهمن 1391

عروسي خاله ندا

  ١٢ مرداد ماه سال 89       از قبل از عروسي خاله ندا كلي ذوق و شوق داشتي و براي مراسم تمرين مي‌كردي   ، همون روز هر كاري كردم كه كمي بخوابي اصلا توجهي نمي‌كردي و مدام در حال بازي با بچه ها بودي. بعداز ظهر هم كه توي آرايشگاه و آتليه حسابي خسته شدي .  خلاصه توي مراسم عروسي خاله ندا تو همش خواب بودي و همه مونده بودن توي اون شلوغي و سر و صدا  چطوري خوابيدي. دختر خوش خواب ماماني.     به همين خاطر توي باغ و از عروسي عكسي نداري فقط عكسهاي آتليه‌اي كه رفتي برات مي‌زارم.       ...
2 بهمن 1391

عكسهايي از يك تا دو سالگي ترنم

  زماني كه تقريبا دو ساله بودي ، تنها چيزي كه به عنوان ميوه مي‌شناختي خيار بود. توي مهموني اگر ده نوع ميوه هم مي‌چيندن ولي خيار نداشت مي‌گفتي مامان اينا چرا ميوه ندارن. اين بود كه هميشه به عروسكهاتم ميوه(خيار) مي‌دادي.     تو حياط خونه مادر جون در حال بازي.       اينم تيپ زمستاني دو سالگي گل دختر.   ...
1 بهمن 1391

تولد يكسالگي ترنم

    عكسهايي از تولد يكسالگي دخملي .     عكس كيك تولدت كه چون ماه رمضان بود و هر قنادي رفتيم كيك تولد كوچك و آماده نداشتن مجبور شديم رولتي بگيريم.     شمع تولدت موزيكال بود و يكدفعه كه گلبرگش باز شد تو حسابي ترسيدي.       بعد از مراسم تولد بخاطر اينكه مهمونداري كرده بودي حسابي خسته شدي.       خاله رضوان ( مامان رادين ) هم براي تولدت يكي روي يكي از عكسهايي كه ازت گرفته بود كار كرده و برامون ارسال كردن . مرسي از ذوق و سليقه‌ات خاله رضوان.   ...
1 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد