ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

ترنم بهارم

دو تا سه سالگی ترنم

1391/11/2 18:41
نویسنده : لیلا
1,396 بازدید
اشتراک گذاری

 

همون سالی که خدا بهترین و با ارزشترین  هدیه رو به زندگی ما بخشید ،ماشاا..  نی‌نی‌های زیادی توی فامیل بدنیا اومدن. مهزیار ، محمد ، سارینا ، فاطمه ، پرهام ، هانیه و...

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

niniweblog.com

بعد از دو سالگی این نی‌نی‌ها ، که کم کم زبون باز می‌کردن یکی از معضلات ما تلفظ اسم " ترنم " توسط این کوچولوها بود ، که همه چی می‌گفتن الا اصل اسم رو " تتنم " ، " ترندون " ، " تننم" و...  . هر کس یه جور اسم گل دخترمونو می‌گفت و بعضی وقتها هم گل دختر عصبانی می‌شد و می‌گفت اسم من ترنمه نه چیز دیگه.

niniweblog.com

 

niniweblog.com

 

مادر بزرگ مامان همون سال مريض شد و چند ماهي رو خونه مامان جون بود . اون زمان تو هنوز مهد نمي‌رفتي و وقتي من سركار بودم تو خونه مامان ميموندي. هر وقت مامان جون مي خواست نماز بخونه ، سريع چادري كه مادر برات دوخته بود سر مي كردي و مي‌گفتي ، مي‌خوام براي مادر دعا كنم. ( خدا رحمتت كنه مادر‌ )

 

 

 

niniweblog.com

یکی از عادتهایی که دخملی داشت این بود که شصت دستش رو می‌خورد و اینقدر به این کار عادت کرده بود که بدون خوردن شصت دستش خوابش نمی‌برد.

برای اینکه این عادت از سرت در باد از لاک تلخ استفاده کردیم که خیلی اذیت شدی و چند هفته‌ای شبها توی خواب کمی نق می‌زدی. فکر می‌کنم زمانی که از شیر گرفته شدی اینقدر اذیت نشدی که از شصت دستت گرفته شدی.

ببخشید مامانی مجبور بودیم ، آخه عادت قشنگی نبود. و بعدها خودت اذیت می‌شدی.

 

 

 

niniweblog.com

 

راستی وقتی ٢سال و ٩ ماه داشتی یه سفر به بانه و سقز داشتیم که متاسفانه از اونجا عکسی ندارم Photographerو اینم یه عکس از شهریور ٨٩ زمانی که عمو مهدی و خاله الهام اومده بودن اراک و همگی رفته بودیم محلات. اونجا جشنواره گل و گیاه بود و توی یک غرفه صورت بچه‌ها رو نقاشی می کردن.م

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امین از وبلاگ (همه وجودم امین جان)
25 بهمن 91 7:28
وای چه موش نازی به عمرم همچین موش ناز و خوش تیپی ندیدم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد