اولين روزهاي مدرسه
پروژه هر روزه ما براي بيدار كردن ترنم و آماده شدن براي مدرسه
صبح كه ميشه بايد ده دقيقهاي ناز دختر رو بكشيم تا از خواب بيدار بشه .
گاهي حتي جلوي در دستشويي هم ميخوابه و به قول معروف يه چرتي ميزنه.
وقتي دست و صورتش رو ميشوره. با همون حالت پتو پيچ مياد براي صبحانه . البته بايد مثل خانهاي ايل و طائفه ، حتما پشتش متكا بزارم تا تكيه بده. مجبورم براي اينكه صبحانهاش رو كامل بخوره هزار و يك ترفند بزنم. هر روز يه صبحانه جديد براش درست كنم تا ميلش بكشه براي خوردن .
ديگه يواش يواش موتورش روشن ميشه و تا موقع رفتن به مدرسه مدام حرف ميزنه.
خودش لباس میپوشه و آماده میشه برای رفتن به مدرسه.
ترنم رو میسپارم به بابایی برای تحویل به سرویس و خودم میرم سر کار.
حالا هر روز پروژه داريم براي بيدار كردن گل دختر ، اونوقت پنجشنبه گذشته ، بلند شدم آروم آماده شدم كه برم سر كار ، واقعا سر و صدايي هم نكردم ولي ديدم ترنم سريع از جاش بلند شد و گفت مامان منم ميخوام برم مدرسه. بهش ميگم امروز مدرسه تعطيله ، بخواب. ميگه من كه اصلا خوابم نمياد. اون روز ساعت 6:30 بيدار شد. اونوقت روزاي ديگه بايد 10 دقيقه نازش كنم تا بيدار بشه. آخه اين چه اوضاعیه به خداااااااا.
اولين مشقهاي دختر نازم. ( قربون اون دستهاي كوچولوت كه با دقت اين مشقها رو مينويسي. )
اینم اولین کارت امتیازی که گل دخترم بابت خوب نوشتن گرفته .
نميدونم چرا اينقدر تكاليفي كه به اين بچهها ميدن كمه. يادمه ما كلاس اول كه بوديم روزي دو سه صفحه مشق مينوشتيم. اینقدر مینوشتیم که دیگه دستهامون جون نداشت . والا به خدااااااااااا
دو روز اول مدرسه ، ترنم بعد از تعطیل شدن با سرویسش اومد اداره پیش خودم ، ولی بعدش دیگه خودش میره خونه و منتظر می مونه تا من برم. بابایی براش کلید درست کرده تا ترنم بتونه خودش بیاد خونه . اینقدر ذوق این کلیدها رو کرد که خدا میدونه ،البته در ورودی آپارتمان رو با کمک آقای سالیانی ( راننده سرویسش ) باز میکنه .
روزی صد بار این کلید رو از کیفش درمیاره و امتحانش میکنه . فکر کنم اگه کلید یه صندوقچه پر از طلا رو بهش میدادن اینقدر ذوق نمیکرد که حالا داره ذوق میکنه.
تازه روز يكشنبهاي هم براي خودش مهمون دعوت كرده بود . به راننده سرويس گفته بود من با مامانم هماهنگ كردم سارينا امروز بياد خونه ما.
پنجشنبه گذشته تولد سارينا بود يا همون به قول ترنم ، سارينا رضايي ( دخترعموي خودم ). (هموني كه روز اول مدرسه با ترنم كلي با هم پچ پچ كرده بودن و معلم از هم جداشون کرده بود. ) بچهها كلي توی تولد تركوندن و حسابي بهشون خوش گذشت. ترنم بعد از تولد خودش دیگه حسابی یخش آب شده بود و دیگه احتیاجی به خواهش تمنا نداشت که بره وسط .
اينم چند تا عكس از تولد سارينا با تم كيتي.
نیما - سارینا - ترنم - پرهام - مهزیار
اينم كادويي كه ترنم براي سارينا خريده بود.
همون روزي كه براي تولد ترنم كادو خريديم ، اينو هم براي سارينا گرفتيم. براي ترنم غذاساز ، مخلوط كن ، قهوه جوش و توستر بود و براي سارينا چرخ خياطي ، ماشين لباسشويي ، جارو برقي و اتو . ترنم روزي هزار بار تصميمش عوض ميشد كه اين مال من ... نه نه اون يكي مال من باشه. ديدم اگه بخوام بزارم بمونه نهايتا چيزي به سارينا نميرسه. توي يه حركت انتحاري يه لحظه كه ست غذاساز رو انتخاب كرد اونو درآوردم و براي سارينا اين يكي رو كادو كردم. هزار بار با اسباب بازیهای خودش بازی کرده و زیر و روشون کرده ، هنوزم تا لحظه آخري كه ميخواست به سارينا كادو بده ميگفت من اين يكي رو ميخواستم. حالا اگه همينو براي خودش ميزاشتم ميگفت اون يكي رو ميخواستم. والا به قرعااااااااااان