روزهاي برفي ما.......
پروردگارا : آرامش را همچون دانه های برف
آرام و بی صدا
بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار
.
امسال خدا در رحمت و بركتش رو به روي ما باز كرده و تموم اين روزهامون برفي شده. برفي كه با ديدنش تموم وجودم پر ميشه از لذت روزهاي سرد زمستوني.
ترنم هم هر وقت برف مياد از خوشحالي بالا و پايين ميپره و براي خودش برنامهريزي ميكنه كه فردا كه تعطيله چكار كنم.
بچهها اينجا از روز سه شنبه تا ديروز تعطيل بودن و حسابي خوش به حالشون شده بود. صبحها كه من سر كارم و ترنم پيش بابايي خونه ميموند.
امان از وقتي كه بابايي ميخواست يك ساعت از خونه بره بيرون. تلفنها و تماسهاي ترنم شروع ميشد. مامان من حوصله ام سر رفته چكار كنم؟ مامان تلويزيون برنامه كودك نداره ... تموم سي ديهاي كارتونيم تكراري شده پس من چي نگاه كنم؟ حوصله نقاشي كشيدن ندارم... كتابهاي قصهام تكراري شده....
يك روز ترنم رفت خونه مامان جون و بعد هم خونه خاله ندا. خاله هم براي سرگرم كردن بچهها كيك پخت و براشون تولد گرفت.
يك روز هم سارينا اومده بود خونمون. دوتايي تا ظهر تو خونه تنها بودن و كلي بازي كرده بودن. اينم اوضاع خونه بعد از اين چند ساعتي كه اين ورجكا تو خونه تنها بودن. اون روز خيلي به ترنم خوش گذشته بود در حدي كه شب از خستگي بيهوش شد.
يك روز هم كه جو نقاشي اين گل دختر ما رو گرفته بود و وقتي از سر كار اومدم ديدم يه نقاشي خيلي قشنگ براي معلمشون كشيده.
(( لیز خوردن بهانهاي است تا دست هایی را که دوست داری محکمتر بفشاری ))