اين روزها ميگذرد....
از اونجايي كه از كلان شهري اراك فقط آلودگيش نصيب ما شده ، از 11 مهر بنا به الطاف استاندار سابق ( البته دم رفتن ايشون بود) دوباره ساعت كاري ما تغيير كرد. گفت بزار اين دم دماي آخر يه يادگاري از خودم به جا بزارم بنابراين ساعت كاري ادارهها تا ساعت 3:30 بعد از ظهر شد.
البته يه دو روزي 3:45 بود . بعدا مديران محترم لطف كردن يك ربع بهمون بخشيدن و شد همون ساعت 3:30 و با اين لطفشون اشك شوق توي چشمهاي ما جمع شد و يه عمر ما رو مديون خودشون كردن.
تازه بعد اين همه بگير و ببند و اين حرفها دوباره زمزمه اينه كه استاندار جديد با اين طرح مخالفه و ميخوان اين طرح رو بردارن .
آدم دلش ميخواد سرشو بكوبه به ديوار از اين همه برنامه ريزيهاي دقيق و بي عيب و نقص .
تا ميام خونه ديگه وقتي برام نميمونه بايد خونه رو مرتب كنم ، به درسهاي ترنم برسم ، آشپزي كنم و هزار و يك كار ديگه .
ترنم از روزي كه اين طرح اومد تحت آموزش بود كه چطوري از ماكرو براي گرم كردن غذاش استفاده كنه.
توي اين روزها گل دختر نازنينم ساعت 1:15 ميرسه خونه ، اولين كاري كه ميكنه اينه كه به من زنگ ميزنه و اعلام ميكنه كه رسيده خونه. بعد از در آوردن لباسهاش ، خودش غذاشو گرم ميكنه و ميخوره. البته چه خوردني يه روز در حد چند قاشق ميخوره ، يه روز به جاي غذا نون و پنير ميخوره و يه روزم نميخوره و ميگه صبر كردم با تو غذا بخورم مامان . به هر حال با تاكيدهاي فراوان اينجانب و البته گاهي يه كوچولو تهديد ، روند غذا خودنش بهتر شده.
توي مدرسهاي كه ترنم ميره طرح كيف در مدرسه هم دارن ، يعني بچهها تا ساعت 3 ميتونن مدرسه بمونن ، ناهار بخورن و با نظارت معلم تكاليفشون رو انجام بدن. اما بنا به دو دليل با اين طرح موافقت نكردم و ترجيح دادم ترنم همون ساعت 1:15 بياد خونه . يكي اينكه بچههايي كه تا ساعت 3 ميمونن ديگه سرويس ندارن و بايد پدر و مادر به دنبالشون برن ، و دومين دليلش هم اين بود كه با مشورتي كه با معلمشون كردم گفت بچهها اينطوري خيلي خسته ميشن و ممكنه از مدرسه زده بشن.
در ضمن طرح تغذيه يكسان هم دارن كه با ديدن ليست تغذيهها و مشورتي كه با ترنم داشتيم ، ترنم خانم تقريبا هيچ جيزي از خوراكيهاي اين طرح رو دوست نداشت و گفت نميخوام. بعد كه ديده بعضي بچهها توي اين طرح هستن و مدرسه بهشون خوراكي ميده ميگه منم ميخوام. ميگم شير كاكائو دوست داري ؟ ميگه نه . ميگم كلوچه دوست داري ؟ ميگه نه تازه قيافهشو اين شكلي هم ميكنه مي گه من فقط كيك دوقلو دوست دارم. ميگم شير ساده دوست داري؟ ميگه توي مدرسه با ليوان يكبار مصرف شير ميدن كه من دوست ندارم من فقط شير نيدار دوست دارم. هر چي ميپرسم ميگه دوست ندارم . اونوقت به نظر شما چرا بايد توي طرح تغذيه يكسان شركت كنه اونوقت؟؟؟
با اينكه ترنم و سارينا از دوره مهد با هم بودن و الان توي يه كلاس هستن ولي دوست ثابت و البته ورد زبون ترنم اين روزها شده مهرك. هفته گذشته كه جلسه اوليا و مربيان بود ترنم كلي بهم سفارش كرده كه مامان حتما رفتي جلسه با مامان مهرك دوست شو آخه من و مهرك هم با هم دوستيم.
كتابهاي رياضي و روش كار خييييلييييي با دوره ما فرق داره ولي خوبه كه بچهها راحت ياد ميگيرن و خدا رو شكر ترنم تا الان كه خيلي خوب تونسته از پس درسها بربياد. توي انجام دادن تكاليف خيلي خوب همكاري ميكنه و خودش مشتاقه كه زودتر اونها رو انجام بده.
عروسي نوشت :11 مهر اصفهان براي عروسي دعوت بوديم ، اين چند وقت فرصت نشد عكسها رو بزارم. حتما توي پست بعدي ميزارمشون. اين چند هفته هم همش عروسي بوديم و بازار عروسيها تا قبل از ماه محرم همچنان داغ داغه. ان شاا... براي همه هميشه شادي باشه و عروسي و اين حرفا.
نميدونم چي نوشت 1: بنا به اظهارات معلم ترنم ، ترنم جزء پرحرف ترين و شلوغترين شاگردهاي كلاسه و دو بار مجبور شده جاشو عوض كنه .
نميدونم چي نوشت 2 : هميشه فكر ميكردم اين دختر ما اگه بره مدرسه از بس ساكت و آرومه ، اصلا نتونه از پس خودش بربياد ولي خوشحالم كه تونسته توي محيط مدرسه دوست پيدا كنه و البته يه كم شيطوني كنه.
پاييز نوشت : اين روزها عجيب هواي شهر باراني و لطيف شده. عااااااااااااااااااااشق اين فصل و اين آب و هوام.
بعدا نوشت : یادم رفت بگم که ترنم دو شبه که تنهایی تو اتاقش می خوابه . فکر نمی کردم اینقدر راحت قبول کنه و جای خوابش رو جدا کنه. البته وقتی هم ازش می پرسم نمی ترسی؟ میگه نه یسنا از من کوچیکتره ولی تو اتاق خودش تنها می خوابه. من که بزرگترم اصلا نمی ترسم.
این شکل رو به درخواست ترنم گذاشتم اینم داداشش ( )