سفر به مشهد
ميگن وقتي آقا خودش بطلبه ، يك دفعه ميبيني همچين زمينه براي رفتن به پابوسش برات فراهم ميشه كه خودت هم باورت نميشه كه چطوري راهي شدي.
سفر ما هم به مشهد دقيقا همين حالت بود ، بدون هيچ برنامهريزي يكدفعه در يك تصميم ناگهاني راهي مشهد شديم. خيلي سريع همه چيز رو آماده كرديم و همراه مادر جون و بابا حاجي راهي مشهد شديم.
شب اول توي تهران مونديم و روز بعد ، غروب به مشهد رسيديم. چون نزديك رحلت پيامبر و شهادت امام رضا بود خيلي مشهد شلوغ بود و چند ساعتي زمان برد تا تونستيم هتل پيدا كنيم ،البته توي اين زمان كلي به ترنم خوش گذشت و حسابي نذري خورد از نون گرفته تا سوپ و.... .
اين چند روز به دليل شلوغي بيش از حد نميشد جاي خاصي رفت . ما هم فقط به حرم ميرفتيم. و البته توي صحن حسابي توي اين حال و هواي عزاداريها فيض ميبرديم.
ترنم خانم هم توي صف نماز ميايستاد و با همه نماز ميخوند.
كلي هم سر به سر مادر جون و باباحاجي ميزاشت. با تخته وايتبردي كه با خودش آورده بود ميخواست به مادر جون خوندن و نوشتن ياد بده. با ياد دادن هر حرفي به مادر جون سريع ازش امتحان ميگرفت و همش ميگفت شاگردم درستو بخوون. به ازاي هر سوالي هم كه مادرجون درست جواب ميداد به عنوان جايزه بهش يه در نوشابه ميداد. خلاصه تصميم جدي گرفته بود كه تو اين سفر مادر جونش باسواد بشه.
شب يلداي امسال هم توي هتل برگزار كرديم. و به دليل كمبود امكانات مجبور شديم تنقلات رو با همون پلاستيكشون سر سفرهي يلدا بزاريم.
البته اينم بگم كه خانم معلم ترنم چند روزي به سفر آلمان رفته و براشون معلم جايگزين اومده و فعلا فقط دارن دوره ميكنن. بنابراين دغدغهاي هم بابت عقب موندن از درساش رو نداشتيم.
آقا امام رضا (ع) ممنون از دعوتت. به من كه خيلي چسبيد. واقعا به موقع بود.
ترنم كنار سفره هفت سين
اينم عكس پرندههايي كه تو لابي هتل بودن و ترنم عاشقشون بود